دیار بی دیار1
سرد است. برف سنگین است. کوهستان سهمگین است. ابرها نشانی از جوان مردی ندارند. خانواده ام گرسنه است و جیبم غیر از چند تا قرص ترامادول و یك تكه نان چیزی ندارد. ترمادولِ ما برایمان پول نمیاورد .درد کمر و پاهایمان را می برد. می گویند معتاد می شوم اما می ترسم محتاج شوم. نانم هم خشك است! دریغ از یك لقمه پنیر. شرفم نمی گذارد سرم را کج کنم. چاره ای نیست. اون پسر هیجده ساله هم از چشمان نگرانش پیداست که عزمش برای رفتن جزم است. اون آقا هم که ظاهرا شصت سالی سن دارد، گویا توجهی به حرف های ساکنین روستا نمی کند. من که ساله 21ام چرا نروم؟ یكی از مردهای مسن بیوران می گوید: پسرم در زمستان،کوهستان و در بهار، رودبار جای اعتماد نیست...
دل تنگش دارد می گوید. اما چه کسی می شنود؟ آهان! خدایش. ولی بنده های دیگر خدایش هم می توانند بشنوند صدای گرفته اش را. شاید هم نمی خواهند بشنوند. توانستن خواستن نیست. یا این که سرشان خالی است و صدا از چپ وارد و از راست خارج می شود.
ادامه در «ادامه مطلب»
ادامه مطلب
طبقه بندی: متفرقه، ههواڵ(خبر)،
برچسب ها: حادثه ی کولبران، بهمن سردشت، کولبران سردشت، کولبر کیست، کولبر،
.: Weblog Themes By Pichak :.